جدول جو
جدول جو

معنی اسب باز - جستجوی لغت در جدول جو

اسب باز
(طِ)
که اسب را دوست دارد. اسب دوست، به زمین شوره رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). به زمین شور رسیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). به زمین شوره دررفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاب باز
تصویر قاب باز
کسی که قاب بازی کند، بجول باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست باز
تصویر راست باز
بی حیله و نیرنگ، درستکار، برای مثال نداریم بر پردۀ کج بسیچ / به جز راست بازی ندانیم هیچ (نظامی۶ - ۱۱۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاس باز
تصویر طاس باز
بازی کننده با طاس، آنکه با طاس قمار می کند، کنایه از حقه باز، شعبده باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسب بخار
تصویر اسب بخار
در علم فیزیک واحد اندازه گیری توان، تقریباً برابر با ۷۴۶ وات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
گشاده دست، باسخاوت، بخشنده، کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دست ودل باز
فرهنگ فارسی عمید
(طَ لَ)
که اسب تازد. اسب تازنده:
پری کی بود رودساز و غزلخوان
کمندافکن و اسب تاز و کمان ور.
فرخی.
، موی ستردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دارنده اسب صاحب اسب نگاهبان وپرورشگر اسب اسپ دار، فرمانده لشکر سردار سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب سار
تصویر اسب سار
جمع اسب ساران جانورانی افسانه یی که سر اسب و تن آدمی دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه باز
تصویر کاسه باز
کسی که کاسه بازی کند، محیل مکار: (از حریفان قمار برده بسی کاسه بازی چنین ندیده کسی) (میر یحیی شیرازی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب تازی
تصویر اسب تازی
عمل اسب تاز تاختن اسب دواندن اسب
فرهنگ لغت هوشیار
شطرنج باز کامل که خود از حریف غایب نشسته به واسطه دیگری مهره به خانه ها دواند و حریف را مات کند غایبانه
فرهنگ لغت هوشیار
اسب تازنده دواننده اسپ، زمین هموار و صاف که مناسب برای تاختن اسب باشد، نام روز هیجدهم است از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب تاز
تصویر اسب تاز
اسب تازنده آنکه اسب را به تاخت و امیدارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاب باز
تصویر قاب باز
بجولباز، منگی آنکه با قاب بازی کند، قمار باز
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس باز
تصویر تاس باز
نرد باز، بازیگری که با تاس نمایش دهد حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
تک (واحد) توان: در گیتیک (فیزیک) (اسپ دمه (دمه بخار) (دمه آتش افروز) واحد توان در دستگاه کیلوگرم متر در ثانیه است و 75 برابر آنرا اسب بخار مینامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
با سخاوت، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکی باز
تصویر اسکی باز
برف سر پاچله باز آنکه روی برف بازی اسکی کند بازیگر روی برف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسف بار
تصویر اسف بار
دریغ آور اسف بارنده اسف انگیز آنچه اسف و دریغ آورد
فرهنگ لغت هوشیار
شطرنج باز حرفه ای که از راه دور و به واسطه دیگری مهره ها را حرکت دهد و حریف را مات کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دست باز
تصویر دست باز
((دَ))
باسخاوت، بخشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادب ساز
تصویر ادب ساز
ادب سازنده، تربیت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسب بخار
تصویر اسب بخار
Horsepower
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسف بار
تصویر اسف بار
Lamentably, Pathetically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوعی مگس مانوس با حیوانات اهلی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اسف بار
تصویر اسف بار
прискорбно , жалко
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسب بخار
تصویر اسب بخار
лошадиная сила
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسب بخار
تصویر اسب بخار
Pferdestärke
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسف بار
تصویر اسف بار
bedauerlicherweise, erbärmlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسب بخار
تصویر اسب بخار
кінська сила
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اسف بار
تصویر اسف بار
сумно , жалюгідно
دیکشنری فارسی به اوکراینی